کاش! عقل اخیر اشغالگران به اول میبود
قاری حبیب
پانزدهم میزان روز تهاجم امریکا بر افغانستان است. نزده سال پیش از امروز، مقامات امریکایی به اساس یک اقدام ناسنجیده بر افغانستان یورش آوردند. گفته میشود که پالیسیها و استراتژیهای کشورها، از سوی آن مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی ساخته میشود، که به همین هدف ایجاد شده و به «تینک تانکز» یا کانونهای فکری شهرت دارند.
درین مراکز؛ سیاستمداران سالخورده، نظامیان با تجربه، پروفیسوران بازنشسته و دیگر چهرههای علمیو فکری گرد هم میآیند و موضوعات مختلف را بررسی و ارزیابی نموده، ایدهها و استراتژیهای خوبتری را به دولت وقت پیش میکنند.
اینگونه مراکز در همه کشورها وجود دارد. اما ایالات متحده امریکا بودجه هنگفتی را به این مراکز اختصاص داده است. بنا بر یک احصائیه؛ از میان تمام ۵ هزار تینک تانکهای جهان ۱۸۷۲ آن تنها در ایالات متحده امریکا است. اما عجب اینست که نزده سال پیش حادثه ۱۱ سپتامبر همه اعضای این مراکز را بیخود ساخت و بهجای اینکه از هوش کار میگرفتند، به حاکم وقت جورج بوش مشوره دادند که از جوش کار بگیرد و بدون سنجش واقعبینانه، آتش جنگ را داغ بسازد.
جورج بوش بدون تحقیق و بررسی رویداد ۱۱ سپتامبر را به اسامه بن لادن و افغانستان منسوب کرد و کشتی جنگی را بههدف جنگ به سوی بحیره عرب سوق داد. امارت اسلامیافغانستان آنچه را امروز میگویند، آنزمان نیز به مقامات امریکایی میگفتند، که فریفته نیرو و قوت خود نشود و در برایر مسائل برخورد منطقی داشته باشند. این موضوعات به جنگ و تهاجم حل نمیشود، بلکه امریکاییها با ما بنشینند، تا از روی منطق و مفاهمه مستقیم برای این مشکل راه حل پیدا کنیم.
اما خون جورج بوش و دیگر مقامات امریکایی آنقدر به جوش و خروش آمده بود که به عقل و منطق اصلا راه نمیدادند. اگر آرشیفهای خبری آنزمان بازنگری شود، دیده میشود که مقامات امریکایی تنها و تنها بر گزینه جنگ فکر میکردند. جریانِ ثبت شده در کتاب بوش در جنگ (Bush at War) نشان میدهد که مقامات کاخسفید، پنتاگون و سیآیای از ۱۱ سپتمبر تا ۷ اکتوبر (روز تهاجم بر افغانستان) تنها بر مشورههای جنگی و سیاست انتقامجویانه مشغول بودند و دیگر هیچ کاری را فرصت نمیدادند. دران کتاب در مورد جریان روز چهارم آمده است که: روز شنبه ۱۵ سپتمبر، تمام روز گفتگوها بر استراتژی جنگی در کمپ دیوید جریان داشت.
بالاخره امریکاییها بهتاریخ پانزده میزان بر افغانستان هجوم آوردند و فاجعه دیگری را بر ملت مظلوم ما تحمیل کردند. بوش همه زور خود را بهکار برد و در دوره دوم حاکمیت خود شمار نظامیان را اضافه کرد، اما روز به روز تلفات جانی و مالی امریکاییها افزونتر میشد و اثری از پیروزی در جنگ دیده نمیشد. سپس اوباما آمد، استراتژی جدیدی را اعلان کرد و زور خود را بهخرج داد، اما نتیجه باز هم صفر بود.
پس ازان ترامپ آمد و استراتژی تازهای خود را با کمال غرور اعلان کرد. اما بهزودی به این نتیجه رسید که اگر صد سال هم این نسخه فرسوده را بهکار ببرد، نتیجهاش به جز بیشتر شدن زیانهای جانی و مالی امریکا و با خاک یکسان شدن حیثیت امریکا، دیگر چیزی نخواهد بود.
پس از ۱۹ سال، عقل امریکاییها بهجا آمد و درک کردند که فیصله قبلی شان بیجا بود. همان بود که امریکاییها وارد میز گفتگو و تفاهم مستقیم با امارت اسلامیشدند، که دو دهه پیش آن را رد کرده بودند. امریکاییها در جریان گفتگوها پذیرفتند که تهاجم آنها بر افغانستان غیر ضروری بود و آماده هستند که عساکر خود را از این کشور خارج کنند. درین روزها پایگاههای امریکایی تخلیه میشود و رئیس جمهور ترامپ چند روز پیش از ۱۹مین سالروز تهاجم امریکا بر افغانستان گفت که: بهزودی هزاران عساکر دیگر هم به خانههای شان بر میگردند.
از این دانسته میشود که مقامات امریکا بسیار دیر این را درک کردند که در قبال افغانستان باید از عقل کار بگیرند. یک نویسنده مشهور امریکایی باب وود وارد که کتاب «بوش در جنگ» را نوشته است، اکنون کتاب تازهای او به بازار عرضه میشود. وی درین کتاباش از زبان دونالد ترامپ نوشته است که: جورج بوش انسان احمق و بیعقل بود و این واقعیت است.
بلی، حاکم کنونی کاخ سفید بوش را به این دلیل احمق میخواند که نزده سال پیش فیصله تهاجم او بر افغانستان واقعا احمقانه و بیفایده بود. این جنگ برای مردم افغانستان و امریکا بهجز تباهی و هلاکت دیگر ارمغانی نیاورده است. بنا برین حاکم امریکایی بهزبان حال میگوید: کاش عقل اخیر به اول میبود.